کسی که راههای چاره بر او مسدود و سخت مشکل باشد. درمانده. گرفتار سختیهای صعب و دشوار. که چاره بر او تنگ است: ای برّ تو رسیده به هر تنگ چاره ای از حال من ضعیف براندیش چاره ای. رودکی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
کسی که راههای چاره بر او مسدود و سخت مشکل باشد. درمانده. گرفتار سختیهای صعب و دشوار. که چاره بر او تنگ است: ای بِرّ تو رسیده به هر تنگ چاره ای از حال من ضعیف براندیش چاره ای. رودکی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
نوعی از سنگ سخت است. (آنندراج). سنگی صلب و سخت. (ناظم الاطباء). سنگ خارا: این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود آن کعبه پور آذرو این کردگار کرد. خاقانی. ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حوالۀ سر دشمن بسنگ خاره کنم. حافظ. در سینۀ دل ز نازکی بتوان دید مانندۀ سنگ خاره در آب زلال. حافظ
نوعی از سنگ سخت است. (آنندراج). سنگی صلب و سخت. (ناظم الاطباء). سنگ خارا: این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود آن کعبه پور آذرو این کردگار کرد. خاقانی. ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حوالۀ سر دشمن بسنگ خاره کنم. حافظ. در سینۀ دل ز نازکی بتوان دید مانندۀ سنگ خاره در آب زلال. حافظ